ونوشه

J'accuse

ونوشه

J'accuse

زن و تاگور

 

 

   « هنگامی که مردان در راه ارضاء غریزه جنگیدن به کشت و کشتار یکدیگر می پردازند، طبیعت آنها را نادیده می انگارد، زیرا به نسبت، زنان را برای هدف خود لازم تر می بیند، و مردان چندان مورد نیازش نیستند. طبیعت با ذات غیر اقتصادی خود مخصوصا به بچه های گرسنه ستیزه جو وحریص و کسانی که هنوز از طبیعت هزینه می کنند، علاقه ای نشان نمی دهد. در تعریف انسان گفته اند که حیوان ابزار ساز است. این ابزار سازی در خارج از حوزه طبیعت است. در حقیقت، ما با نیروی ابزار سازی خود قادر بوده ایم در برابر طبیعت بایستیم. مرد، که انرژی آزاد زیادی دارد این قدرت را پرورش داد و ترسناک شد. بنا براین هرچند در قلمروی زیستی هنوز زن بر تخت پادشاهی می نشیند، اما مرد در بخش ذهنی، قلمرو خود را بوجود آورده  و گسترش داده است. برای این کار بزرگ، استقلال ذهن و آزادی حرکت لازم بود. مرد از آزادی نسبی فیزیکی و عاطفی خود بهره گیری کرد و آزادانه به سوی توسعه مرزهای زندگی پیش رفت. در این راه، او از مسیر پر خطر انقلابات و خرابیها گذشت. بارها اندوخته های او نابود شده و روند پیشرفت در ریشه آن از بین رفته است. هر چند منافع زیادی بدست آمده، با این حال ضایعات در مقام مقایسه عظیم تر بوده است. به خصوص زمانی که بیشتر این ثروت در روند زوال خود پیشینه امر را با خود برده است. مرد در اثر تجربه مکرر مصایب، این حقیقت را کشف کرده که در تمام آفرینشهای او ، این ضربان اخلاقی برای گریز از تباهی باید حفظ شود  و اینکه افزایش سیر نشدنی قدرت به پیشرفت واقعی منجر نمی شود و هر چیزی نیازمند توازن است. ونیز باید در ساختار هر چیزی هماهنگی باشد تا نشانگر رشد واقعی حقیقت باشد.

  این ایده ثبات در ژرفای فطرت زن نهاده شده است. او دوست ندارد که تنها با پرتاب تیری در تاریکی وراجی کند. تمام قوای وی به طور غریزی برای به کمال رسانیدن پدیده های گوناگون کار می کنند زیرا این قانون زندگی است. هر چند در حرکت زندگی هیچ چیز نهایی نیست، با این حال هر گام ضربان تکامل خود را دارد. ساخته های مردانه تمدن معنوی همچون برجهای بابل هستند که بیش از توان بنیادی خود بالا می روند و در نتیجه بارها و بارها واژگون می شوند. بنابر این تاریخ بشر هماره بر فراز ویرانه ها در حال رشد است، هر چند این یک رشد مداوم زندگی نیست. جنگ فعلی نماد این مطلب است. سازمانهای اقتصادی و سیاسی، که تنها نمایانگر قدرت مکانیکی ناشی از تفکرند برآنند تا سنگینی خود را در جهان بنیادین حیات به دست فراموشی سپارند.  در مرحله فعلی تاریخ، دنیای متمدن در واقع جهانی مردانه است. تمدن ناشی از قدرت که در آن زن را به زور به حاشیه رانده اند. پس مدنیت توازن خود را از دست داده  و از جنگی به جنگ جنگ دیگر می پرد. نیروها محرکه ی آن نیروهای مخرب اند. آئینهای آن با شمار وحشتناکی از قربانیان انسانی همراه است. این تمدن مغرضانه به خاطر نا برابری ذاتی خود، در راستای یک سلسله فجایع با سرعتی هراس انگیز در حال فرو پاشی است. سرانجام زمان آن رسیده است که زن باید قدم به جلو گذارد و ضربان حیات خود را با این حرکت بی پروای قدرت همراه کند. زیرا، وظیفه زن، همان کار خاک است که نه تنها درخت را رشد می دهد بلکه رشد آن را در محدوده ای خاص نگه می دارد. این درخت باید زندگی داشته باشد و شاخه های خود را به تمام جوانب بگستراند. ولی همه ی رشته های پیوند عمیقتر آن پنهان و محکم در خاک قرار دارند تا به کمک آن زنده بماند. تمدن ما نیز باید عنصر ذاتی خود را داشته باشد وسیع، عمیق و استوار، و نباید تنها رشد محض باشد بلکه باید با هماهنگی رشد کند.»

 

منبع: بخارا، شماره ی 45، پاییز 84

ترجمه ی امیر سعید الهی

نظرات 1 + ارسال نظر
لیلی سه‌شنبه 5 خرداد 1388 ساعت 09:13 ق.ظ

«وظیفه زن، همان کار خاک است که نه تنها درخت را رشد می دهد بلکه رشد آن را در محدوده ای خاص نگه می دارد»

آری ـ زن نیروی متعادل کننده نظام درچرخش هستی است که در گذر تاریخ و به هزاران دلیل به اجبار به جمود کشانده شده است. the equilibrium should be restored

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد