ونوشه

J'accuse

ونوشه

J'accuse

گربه و پرتگاه

احتمالن بسیاری مقاله ی جالب ژیژک در مورد ایران (لینک زیر) را خوانده اند.

 

Rokhdaad/2009/9-September/30/WILL THE CAT ABOVE THE PRECIPICE FALL DOWN - رخداد.htm

 

در این مقاله ژیژک اوضاع چند هفته ی پس از انتخابات ایران را بررسی می کند، و پیش بینی هایی نیز می کند. نکته ی جالب مقاله همانی ست که در نام مقاله به آن اشاره می رود. نویسنده مثالی را از کارتون هایی نقل می کند که همگی دیده ایم. گربه در تعقیب موش چند قدمی ازلبه ی پرتگاه گذر می کند، ولی چون این را متوجه نشده است به راهش ادامه می دهد. پس از لحظاتی وقتی زیر پایش را می بیند (وقتی دو زاری اش می افتد که کجا ایستاده) شروع به "بازگشت" یا "سقوط" می کند. در کتاب کژ نگریستن این قضیه بسط می یابد. در آنجا این مثال در مورد "بعضی دم و دستگاههای ایدئولوژیک" هم مصداق می یابد که "اگرچه به وضوح زمانشان سر آمده است، باز می پایند چرا که آن را نمی دانند."

 

توجیه ژیژک از این پدیده خواندنی ست. وی معتقد است که "امر واقعی" (بر اساس تقسیم های سه گانه ی ژاک لکان: امر خیالی، امر نمادین، امر واقعی) از خود معرفت نشان می دهد. امر واقعی "بر می گردد، پاسخ می دهد، می تواند از طریق خود صورت نمادین جلوه نماید." این که چقدر این نظریه را خیالی یا حتی متافیزیکی بیابیم، به نظرم، در اصل قضیه چندان توفیری نمی کند. نکته اینجاست که این نظر در مورد نظام های توتالیتر، در اواخر عمرشان، صادق است. واقعن به نظر می رسد برای اکثریت جامعه و اصلن در خود "امر واقعی" پادشاه لباسی بر تن دارد که لابد ما نمی بینیم. اما به محض فریاد مستا نه ی بچه ای بازیگوش مبنی بر اینکه پادشاه برهنه است، همه چیز به یکباره رنگ عوض می کند. یعنی خود امر واقعی هم می فهمد که پادشاه لخت است.

 

نکته ی جذاب دیگری هم در کتاب هست که به گفتنش می ارزد. ژیژک معتقد است که نظام های تمامیت خواه، از قبیل نظام استالینی، ذاتن منحرفند. بر طبق روایت او از لکان فرد منحرف " در راستای لذت خودش فعالیت نمی کند بلکه قصد کیف رساندن به دیگری را دارد – او کیف را دقیقن در این ابزار و آلت دست شدن می جوید، در کار کردن برای کیف دیگری." می دانید که، در روانکاوی دیگری بزرگ یک سیستم فرا انسانی است – جامعه، ایدئولوژی، دین، سنت، و غیره. بدین ترتیب فرد ذوب در تمامیت خواهی مردم عادی را مدام شکنجه می کند و می کشد ولی این همه را " در مقام آلت دست دیگری بزرگ انجام می دهد... کمونیست استالینی مردم را شکنجه می دهد، اما این کار را در مقام خادم صادق و وفادارشان انجام می دهد، یعنی محض خاطر خودشان و به نمایندگی از هم آنان، همچون مجری اراده ی خودشان ("علایق عینی حقیقی" خودشان)."

 

 این قسمت آخری – علایق عینی حقیقی خودمان (که لابد مسئولین ما آنها را بهتر از ما می دانند) – را تا به حال چند تریلیون بار از دهان آنها شنیده باشیم خدا می داند. یک مورد خنده دارش برای من آن بود که احمد خاتمی در تریبون نماز جمعه گفت، "من به صراحت عرض کنم که این مردم گوشت و روح و جانشان با ولایت فقیه است" (نقل به مضمون) جالب است که این را طوری می گوید که گویی ما باطنن دوست داریم این چنین باشد ولی بر اثر عاملی مرموز و ناشناس نمی توانیم آن را "به صراحت" قبول کنیم و حضرت ایشان قبول زحمت کرده و خطر را به جان خریده اند و "به صراحت" ما را متوجه چیزی که علاقه ی عینی حقیقی ماست فرموده اند. دستشان درد نکند.

 

پی نوشت: نقل قول ها همه از کتاب کژ نگریستن از اسلاووی ژیژک، ترجمه ی مازیار اسلامی و صالح نجفی است. مانده است تشکر از دوست عزیزم ، قاسم، که این کتاب را به من معرفی کرد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد