ونوشه

J'accuse

ونوشه

J'accuse

بر سواد سنگفرش راه!

 

با تمام خشم خویش

با تمام نفرت دیوانه وار خویش

می کشم فریاد :

ای جلاد!

ننگت باد!

آه، هنگامی که یک انسان

می کشد انسان دیگر را،

می کشد در خویشتن

انسان بودن را.

بشنو، ای جلاد!

می رسد آخر

روز دیگرگون:

روز کیفر،

روز کین خواهی،

روز بارآوردن این شوره زار خون.

زیر این باران خونین

سبز خواهد گشت بذر کین.

وین کویر خشک

بارور خواهد شد از گلهای نفرین.

آه، هنگامی که خون از خشم سرکش

در تنور قلبها می گیرد آتش،

برق سرنیزه چه ناچیزست!

و خروش خلق

هنگامی که می پیچد

چون طنین رعد از آفاق تا آفاق،

چه دلاویزست!

بشنو، ای جلاد!

می خروشد خشم در شیپور،

می کوبد غضب بر طبل،

هر طرف سر می کشد عصیان

و درون بستر خونین خشم خلق

زاده می شود طوفان.

بشنو، ای جلاد!

و مپوشان چهره با دستان خون آلود!

می شناسندت به صد نقش و نشان مردم.

می درخشد زیر برق چکمه های تو

لکه های خون دامنگیر.

و به کوه و دشت پیچیدست

نام ننگین تو با هر مرده باد خلق کیفر خواه.

و به جا ماندست از خون شهیدان

بر سواد سنگفرش راه

نقش یک فریاد:

ای جلاد!

ننگت باد!

نظرات 2 + ارسال نظر
Dude پنج‌شنبه 28 خرداد 1388 ساعت 12:25 ب.ظ

چه غریبانه تو با یاد وطن می نالی
من چه گویم که غریب است دلم در وطنم
همه مرغان هم آواز پراکنده شدند
آه از این باد بلاخیز که زد در چمنم

لیلی دوشنبه 8 تیر 1388 ساعت 09:29 ق.ظ

«می دانی

باید راحت زندگی کرده باشی تا حرفهای شیرین بزنی

اگر نه دنیا آن قدر تلخ است که رویای کودکی و نامه های عاشقانه هم نمی تواند آن را شیرین کند....»

(هیوا مسیح )

و دیر زمانی است که در این جغرافیا سراغی از راحتی ندیده ایم....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد