ونوشه

J'accuse

ونوشه

J'accuse

تجدد و دشمنانشII

من بعد بساط کهنه برچینید و طرح نو در اندازید[1]

همانطور که در نوشته ‍‍پیشین تحت عنوان تجدد و دشمنانش اشاره کردم با  آغاز فرمانروایی صفویان، به ویژه با حمله مغولان، عصر انحطاط در ایران آغاز گشت و به تدریج تمام حوزه های فکری، هنری، سیاسی و فرهنگی را در سیطره خود درآورد. بی شک جهد وزیرانی با کیاست چون خواجه  رشیدالدین فضل الله همدانی   در دربار مغولان، خواجه نظام الملک طوسی در دربار سلجوقیان و دیگر وزیران ایرانی مانع از سقوط کامل ایران به پرتگاه انحطاط گشت. اما وجدان ایرانی آگاه از بحران نگشت. با آغاز فرمانروایی قاجار و تشکیل دارالسلطنه تبریز، انتقال عباس میرزای ولیعهد به دارالسلطنه و صدارت میرزا عیسی و پس از او قائم مقام، نطفه آگاهی از بحران در حوزه های گوناگون  شکل گرفت. در این مقال به اختصار به بیان تلاشهایی که برای برون رفت ادب فارسی از بحران صورت گرفت خواهم پرداخت.

تامل در انحطاط زبان فارسی در دارالسلطنه تبریز آغاز گشت و بزرگانی چون قائم مقام به ایجاد شیوه ای نو در ادب فارسی همت گماشتند. زوال زبان فارسی از عهد صفویه آغاز گشته بود  و حمله مغولان و نا آگاهی ذهن ایرانی روند این انحطاط را سرعت بخشید. اگر بخواهیم نقطه شروعی بر این انحطاط ذکر کنیم، به عصر صفویه باید اشاره کرد. بر خلاف توجهی که به معماری ، شهرسازی و دیگر هنرها در عهد صفوی صورت می گرفت، به ادب فارسی اهتمامی نمی شد. لذا مهاجرت اهل ادب به دول دیگر و از جمله هند آغاز گشت و هند محفل هنرمندان و ادیبان ایرانی گریخته از وطن شد. با آگاهی از الزامات دنیای جدید، بزرگانی چون قائم مقام به احیای زبان فارسی پی برده بودند چرا که بیان اندیشه جدید نیاز به زبانی نو داشت. تلاش قائم مقام بر ساده کردن زبان فارسی، پالودن آن از نثر مصنوع و معنایی دوباره دادن به زبانی بود که با حمله مغولان فاقد هر گونه معنا شده بود. "از این حیث، منشآت قائم مقام را باید با سیاستنامه خواجه نظام الملک طوسی، ترجمه کلیله و دمنه نصرالله منشی،  تاریخ جهانگشای عطاء ملک جوینی سنجید."[2] با مرگ قائم مقام تلاشهایی پراکنده  جهت احیای زبان فارسی صورت گرفت، اما همچنان طرح قالب تفکر سنتی بود و رهایی از سنت قدمایی غیر ممکن.

با آغاز سلطنت ناصرالدین شاه و شکل گرفتن هسته روشنفکری ایران روند احیای زبان فارسی با روشنفکران و نویسندگانی چون آخوند زاده، طالبوف، میرزا آقا تبریزی، مجدالملک و دیگران شکل تازه ای به خود گرفت. لازم به ذکر است که روشنفکری در اروپا با آغاز مباحثات بین پیروان نظام سنت قدمایی و متاخرین شکل گرفت  و تجدد، ظهور بزرگان فلسفه، نویسندگان و پیدایش آثاری جاودانه را در پی داشت. اما روشنفکری در ایران در نیمه های عصر ناصری و خارج از حوزه سنت شکل گرفت. متاخرین آگاهی سطحی از سنت داشتند و می پنداشتند با ورود مفاهیم نو از غرب می توان تجدد را در ایران بنا نهاد . غافل از آنکه پشت این مفاهیم نو سالها تفکر و مباحثه بین پیروان دو نظام فکری بوده است و ورود این مفاهیم به ایران بی ایجاد  بنیاد و نهادهای مربوطه دوامی نخواهد داشت . اهل سنت نیز که خود را در برابر رقیبی قدرتمند دیدند و آگاهی و اعتقادی نیز به الزامات دنیای جدید نداشتند میدان را خالی نمودند. لذا کوششهایی که از سوی برخی از روشنفکران و نویسندگان ایرانی برای دمیدن جانی دوباره در کالبد زبان و ادب فارسی صورت گرفت در بیرون حوزه مناقشه بین پیروان سنت  قدمایی و متاخرین صورت گرفت. برای نخستین بار در عهد ناصری لزوم همگام کردن زبان فارسی با دنیای جدید، و گسستن از ادب کهن فارسی توسط آخوند زاده مطرح گردید. نیمه های عصر ناصری همزمان بود با تسلط زبان رمان و نمایشنامه نویسی در اروپا . و این زبان  مکان جدید بیان تکامل اندیشه اروپایی گشته بود . اغراق نیست که میلان کوندرا اروپائیان را" فرزندان رمان" می خواند. نمایشنامه نویسی و نقد ادبی در ایران با آخوند زاده و با نمایشنامه هایی چون  تمثیلات ترکیّه و وکلای مرافعه آغاز گشت. آنطور که در مکتب تبریز و مبانی تجدد خواهی جواد طباطبایی آمده است آخوندزاده نخستین کسی بود که "فرد" را آنطور که در اروپا تصور می شد وارد ادب فارسی کرد. این فرد نقش عمده ای در مناسبات اجتماعی عصر جدید داشت و ناظر خیالی و بیرونی نبود. او برای نخستین بار زن را  وارد نوشته های ادبی ایرانی کرد و فردیت زن را  به عنوان عامل عمده ای در تعیین مناسبات اجتماعی وارد نمایشنامه های خود کرد. این کار آخوندزاده خود گامی بلند جهت گسستن از سنت قدمایی بود، چرا که تا پیش از آن زن در ادب فارسی نقشی نداشت و اگر هم بود یا عامل فلاکت بود و یا معشوقی غایب. آخوند زاده معتقد بود که زبان فارسی قبل از اسلام زبانی بود با شکوه و تجلی آن در فرهنگ و اند یشه ایرانشهری هویدا. و برای برگرداندن آن شکوه سابق می بایست زبان فارسی از وا‍ژگان عربی تصفیه می شد. لذا او  و عداه ی دیگر از نویسنگان به پالایش زبان فارسی  پرداختند. اما این نکته را باید مد نظر قرار داد که هیچ زبانی معاف از لغات وارداتی نیست و به خودی خود از همه توان لازم برای بیان مفاهیم ادبی، فلسفی، اجتماعی و غیره برخوردار نیست و اگر کلمات وارداتی  در قالب قواعد زبان مقصد درآیند چه بسا که آن زبان را برای بیان مفاهیم و علوم جدید تواناتر کنند. چنانکه در قرن 16 میلادی گروهی از شاعران فرانسوی گروه پلیاد و در راس آنان پیر دو رنسار به این نتیجه رسیدند که برای غنای بیشتر زبان و ادبیات فرانسه باید واژگان وارداتی  را در قالب زبان فرانسه درآورده و حتی کلماتی از زبان لاتین و یونانی بدان افزود.

جهد نویسندگان و روشنفکران ایرانی در راستای غنای زبان فارسی تنها معطوف به نمایشنامه نویسی و نگارش آثارانتقادی-اجتماعی نبود. اواخر قرن 19 که رمان تمام مرزهای اروپا را به سیطره خود درآورده بود، میرزا حبیب اصفهانی، که به خاطر تحت فشار بودن در ایران از سوی عمال حکومتی به استانبول مهاجرت کرده بود، اقدامات ارزنده ای در بازگرداندن عظمت زبان فارسی داشت. او نه تنها به تدریس زبان فارسی و فرانسه در آنجا مشغول بود که همانجا کتابی  برای دستور زبان فارسی نیز نگاشت که می تواند از نخستین آثار در باب قواعد زبان فارسی باشد.  به عقیده جواد طباطبایی هم او بود که برای نخستین بار واژه "دستور" را معادل گرامر به کار برد و نیز به ترجمه آثار غربی پرداخت از جمله سرگذشت ژیل بلاس اثر آلن لساژ فرانسوی و سرگذشت حاجی بابای اصفهانی اثرجیمز موریه. من این دو اثر و ترجمه میرزا حبیب را نخوانده ام اما با خواندن گزیده هایی از ترجمه این آثار در مکتب تبریز نکته ای توجهم را جلب کرده که در کتاب نیز بدان اشاره شده است.  زبان ادب ایرانی زبان شعر بوده است، چه قبل از انحطاط اندیشه و چه آن زمان که تندباد حوادث فرهنگ ایرانی را در سراشیبی زوال قرار داد؛ ذهن ایرانی با شعر عجین بود و آن را قادر به بیان روح و اندیشه ایرانی  می دید. معروفترین نثر فارسی ما گلستان شیخ اجل است که آن نیز مزین به نظم است. با آگاهی از این مورد میرزا حبیب در گزیده های ترجمه ای که از او خواندم به فراخور اثر نثر ساده و روان فارسی خود را به شعر آراست تا برای ایرانی ناآشنا به رمان و نثر،  زبان جدیدی بیافریند که ترکیبی از نثر و نظم بود. نثر میرزا حبیب در این گزیده ها نثری است روان و ساده. نثری که زبان فارسی بدان مشهور بود و با آغاز انحطاط جای خود را به نثری متکلف داد تا پوششی بر بی معنایی شده باشد که مدتها بود ادب فارسی را به احاطه درآورده بود. همزمان با میرزا حبیب اصفهانی و آخوند زاده بودند دیگرانی که کمر همت به رهایی ادب فارسی از ابتذال پرداختند. از آن جمله می توان اشاره کرد به میرزا آقا تبریزی که بنیانگذار تئاتر و نمایشنامه نویسی بود و مرید آخوندزاده؛ میرزا علی خان امین الدوله که با نثر ساده و نو خود به بیان نقاط ضعف ساختار اجتماعی-سیاسی عصر ناصری پرداخت؛ میرزا محمد خان مجدالملک که به لزوم تطابق زبان فارسی به دنیای جدید پی برده بود و  رساله مجدیه که اثری انتقادی از حاکمیت بود را با آگاهی از این تطابق نگاشت. و دیگر بزرگانی که ممکن است از قلم افتاده باشند و الگویی شدند برای آنانی که احیای زبان پارسی را گامی دیگر به روشنگری و اصلاح طلبی می دانند.

با سپاس فراوان از استاد طباطبایی  که تالیفاتش نگرشی نو از تاریخ کشورم را به من آموخت.



[1] -منشات،ص.111.

[2] -مکتب تبریز،ص.177.