ونوشه

J'accuse

ونوشه

J'accuse

سرای کهن

روزهای غریبی است! حال ناآشنایی ست مرا!روزگار گویی آبستن اندوه است.

سرشکی تلخ و شور، از چشمه دل

نهان در سینه، می جوشد شب و روز.

چنان مار گرفتاری که ریزد

شرنگ خشمش از نیش جگر سوز.

وطنم، سرای کهنم که مسبب ناداشته های چندی پیش جوانیم بود اکنون عزیزی از عزیزانم گشته و هموطنم بذر سبز را در شوره زار تاریخ پاشیده .

دیرگاهیست که من در دل این شام سیاه،

پشت این پنجره، بیدار و خموش،

مانده ام چشم به راه.

همه چشم و همه گوش:

مست آن بانگ دلاویز که می آید نرم

محو آن اختر شبتاب که می سوزد گرم

مات این پرده شبگیر که می بازد رنگ. *

 آنچه امروز با حیرت بدان می نگرم تکرار تاریخ و حرفهایی است که هر ذهن اندک برخوردار از آگاهی را به تعجب وامی دارد. آنچه در پایین می خوانید گزیده ای از نوشته اعتمادالسلطنه است در باره بزرگ مرد تاریخ ایران، میرزا قائم مقام فراهانی و در باب سلطنت. قائم مقام سعی در جدایی حکومت و سلطنت داشت و همش بر ایجاد مجلس وزارت بود، لیکن اعتمادالسلطنه معتقد به سلطنت لا شرط. در کتابی که سالها پس از قتل قائم مقام نوشت، اعتمادالسلطنه اشاراتی به دلائل کشته شدن این بزرگ وزیر تاریخ ایران دارد.

 

 چرا قائم مقام به قتل رسید:

" عمده معایب کار، که او را به بلیت رسانید، کثرت فضل و دانایی و شدت سواد بود و چون در کمالات و تدابیر افراط کرده بود، و سزاوار هر گونه برتری هم بود، لهذا خودبینی را به جایی رسانید که خود را خداوند مردم می شناخت و اکثر از مخلوق را بهایم می پنداشت و هرگز به خاطرش خطور نمی کرد که بتوان او را مسلوب الاختیار کرد."

ودرباره مرتبه و مقام شاه

" شاه ظل الله است و ازجنس بشر برتری و امتیاز دارد."

"شاهان به هیچ وجه با ما طرف نیستند."

" این رتبه مخصوصا بسته به افاضه الهی است که در میان چندین کرور نفوس یک نفر برانگیخته می شود."

" ستیزه با سلطان، مثل ستیزه با قهر و غضب الهی است. در این صورت، هر کس از مقام بشریت خود تجاوز کند، به مکافات خواهد رسید."

اعتمادالسلطنه، صدرالتواریخ، صفحه 142-140

 

 * هوشنگ ابتهاج

نظرات 1 + ارسال نظر
لیلی یکشنبه 11 مرداد 1388 ساعت 11:44 ق.ظ


قلم در چشم می کنم و بر هوا می نویسم....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد