ونوشه

J'accuse

ونوشه

J'accuse

مادر این روزهای همه مان

به نظرم بهترین روش ارزشیابی یک تحول اجتماعی این است که ببینیم تأثیر "مستقیم" آن بر عموم مردم چه بوده. به شدت اعتقاد دارم که همه ی کسانی که با جنبش سبز به نوعی در ارتباط بوده اند از لحاظ فکری رشد کرده اند. ما بزرگ تر شده ایم. منظورم از بزرگتر شدن دقیقن نحوه ی نگرش ما به همه ی جنبه های زندگیست. به یقین، ما همان آدم های پیش از انتخابات 88 نیستیم.  

 نمونه ای اعلا از این رشد فکری که این چند روزه دارم به آن می اندیشم سرنوشت  بهنود شجاعی است. باید اعتراف کنم که علیرغم این که با مجازات اعدام مخالف بوده و هستم، با اینکه خود را کمی لیبرال – کمی اومانیست می دانم و ازین حرف ها، این قضیه ی اعدام جوانان و نوجوانان اولین بار است که ذهنم را این همه به خود مشغول کرده. این که چرا تا کنون بدین پایه از اعدام انسان پریشان نشده بودم را به پای هر چه بگذارم، نگاه متفاوت این بار را باید به پای جنبش سبز گذاشت. چرا که حالا دیگر، پس از سبز شدن، برایم موضوع نفرت آور تجاوز جنسی مسآله ی روز شده است. حالا دیگر زندان انفرادی برایم مصداق شکنجه شده است. حالا دیگر نمایشی بودن دادگاه نمایشی را با تمام جنبه های غیر انسانیش درک می کنم. حالا دیگر به خود نمی گویم که ممکن است دیکتاتور هم کمی انسان باشد. دیگر فکر نمی کنم قاضی باشرفی باشد که بر اثر اشتباه کسی را به اعدام محکوم کند.  

 هنگام شنیدن ناله های محمد اولیایی، وکیل بهنود، از دست حکام و قضات سرزمینی که شعر شاعرش، در بزرگداشت کرامت انسانی، بر سر در سازمان ملل نقش بسته حس غریبی به آدم دست می دهد. دوستی هم، در بالاترین، نوشته بود، " بهنود به اشتباه کسی دیگر را کشته و بابتش نادم و پشیمان بوده ولی مادر احسان [مقتول] با "قصد" (انتقام جویی) جان بهنود را گرفته و از آن احساس شادمانی نیز می کند." اگر مادر احسان حق داشته که انتقام پسرش را بستاند پس این حق برای من نیز محفوظ است که درکش نکنم او را. او را که نفرت ورزید و نبخشید. می دانم که من و شما هم شاید همین حکم را در مورد بهنود صادر می کردیم، اگر جای او بودیم. ولی این در اصل قضیه تفاوتی ایجاد نمی کند، چون به همان نسبت اشتباه کرده بودیم و به همان نسبت دیگران حق می داشتند که ملامتمان کنند. این امتیاز با فاصله نگاه کردن است. یک جور تعلیق پدیدار شناختی شاید: فارغ از اینکه من و جامعه وقاضی و قانونگذار و خانواده ی مقتول در این مورد چه می اندیشیم ستاندن جان کسی، نه به اشتباه که از روی قصد، غیر قابل بخشش است. شنیده ام که مادر این روزهای همه مان، مادر سهراب، نیز جلوی در اوین رفته بود به تقاضای بخشش بهنود. افسوس که زنی که احسان را به دنیا آورده و او را از دست داده بود، به چیزی جز انتقام نمی اندیشید. سختگیرانه است می دانم ولی اگر کسی "تنها" خود را مادر بداند و نخواهد که مادر دیگری به درد جانسوز او گرفتار نشود دیگر مادر نیست. 

 شما را نمی دانم ولی من دیگر به همان سادگی تمایز سیاه و سفید میتوانم بین ما و آنها تفاوت بگذارم. مایی که نمی خواهیم دیگر نفرت را تجربه کنیم، مایی که نفرت خفه مان میکند، و آنهایی که از راه این نفرت ارتزاق می کنند. 

 آی شما قاضیان و مسئولین و قانونگذاران و مجریان قوانین بی شرافت، هش دارید، من قضاوتتان خواهم کرد؛ ما قضاوتتان خواهیم کرد.

نظرات 1 + ارسال نظر
حامد شنبه 2 مرداد 1389 ساعت 09:56 ب.ظ

ّIt was great dude. keep up the good work.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد